جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عند
(عِ) (حراض.) نزد، پیش، نزدیک.
ع
معین
عنید
(عَ) (ص.)۱ - ستیزکننده.۲- ناسازگار.۳- رو کنندة حق.
ع
معین
عنتر
(عَ تَ) (اِ.) نک انتر.
ع
معین
عنکبوت
(عَ کَ) (اِ.) حشرة کوچکی دارای چهار جفت پای دراز، در زیر شکمش غدههای...
ع
معین
عنت
(عَ نَ) ۱- (مص ل.) به رنج و دشواری افتادن.۲- هلاک شدن.۳- (اِمص.) تب...
ع
معین
عنود
(عُ) (ص.)۱- ستیزه کار.۲- سرکش.
ع
معین
عنبیه
(عِ نَ یِّ) (اِ.) پردهای است در چشم شبیه دیافراگم در دوربین عکاسی که...
ع
معین
عنوان
(عُ یا عِ) (اِ.)۱- دیباچه، سرآغاز کتاب یا نامه.۲- نشانی، آدرس.۳- واژه...
ع
معین
عنبرینه
(عَ بَ نِ) (ص نسب.) گردنبندی که از عنبر درست کرده و به گردن میآویختن...
ع
معین
عنن
(عَ نَ) (اِ.) ناتوانی جنسی در مرد، عدم توانایی مقاربت در مرد.
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها