جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عندالمطالبه
(عِ دَ لْ مُ لِ بَ) (ق مر.) هنگام مطالبه، در هنگام خواستن.
ع
معین
عنین
(عِ نِّ) (ص.) مردی که توانایی جماع کردن ندارد.
ع
معین
عنداللزوم
(عِ دَ لْ لُ) (ق مر.) وقت لزوم، هرگاه لازم شود.
ع
معین
عنیف
(عَ نِ) (ص.)۱- خشن، سخت.۲- سختگیر.
ع
معین
عند
(عِ) (حراض.) نزد، پیش، نزدیک.
ع
معین
عنید
(عَ) (ص.)۱ - ستیزکننده.۲- ناسازگار.۳- رو کنندة حق.
ع
معین
عنتر
(عَ تَ) (اِ.) نک انتر.
ع
معین
عنکبوت
(عَ کَ) (اِ.) حشرة کوچکی دارای چهار جفت پای دراز، در زیر شکمش غدههای...
ع
معین
عنت
(عَ نَ) ۱- (مص ل.) به رنج و دشواری افتادن.۲- هلاک شدن.۳- (اِمص.) تب...
ع
معین
عور
(ص.) جِ اعور.۱- یک چشم.۲- در فارسی به معنی لخت، برهنه.
«
‹
59
60
61
62
63
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها