جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عوا
(عَ وّ) (اِ.)گاوران ؛ نام یکی از صورت -های فلکی جنوبی به شکل مردی...
ع
معین
عینک
(عَ یا عِ نَ) (اِ.) یک جفت شیشه طبی که در قابی دارای دو دسته قرار گرف...
ع
معین
عیالمند
(~. مَ) (ص مر.) کسی که دارای عیال باشد، عیال وار.
ع
معین
عکاز
(عُ کّ) (اِ.) عصا.
ع
معین
عینهو
(ع یْ نَ)(ق.)(عا.) کاملاً شبیه، درست مانند کسی یا چیزی دیگر.
ع
معین
عیال وار
(~.) (ص مر.) کسی که خانواده و فرزند زیاد دارد.
ع
معین
عیناً
(عَ یا ع نَ نْ) (ق.) مانند، بسیار شبیه.
ع
معین
عیال
(عِ یا عَ) (اِ.) زن و فرزندان، اهل خانه.
ع
معین
عین الیقین
(عَ نُ لْ یَ قِ) (اِمر.)۱- پی بردن به ماهیت چیزی یا دیدن آن چیز.۲- نز...
ع
معین
عیافت
(عِ فَ) (مص ل.) فال گرفتن از روی پرواز پرنده.
«
‹
63
64
65
66
67
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها