جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ع
معین
عوالی
(عَ) (اِ.) جِ عالیه. بلندیها.
ع
معین
عین
(ع) (اِ.) بیست و یکمین حرف از الفبای فارسی.
ع
معین
عیاش
(عَ یّ) (ص.) خوش گذران.
ع
معین
عیشا
(اِ.) قرارگاه طفل در رحم مادر.
ع
معین
عیار گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص م.) محک زدن، درصد عیار سکه را سنجیدن.
ع
معین
عیش
(عَ یا ع) (اِ.)۱- زندگی.۲- طعام، خوراک.۳- خوشی، خوش گذرانی، شادمانی.
ع
معین
عیار
(عَ یّ) (ص.)۱- ولگرد.۲- تندرو، چالاک.۳- دزد، طرار.۴- جوانمرد.
ع
معین
عیسوی
(سَ) (ص نسب.)۱- منسوب به عیسی (ع).۲- مسیحی، نصرانی، ترسا. ج. عیسویون،...
ع
معین
عیاذ
(عِ یا عَ) ۱- (مص ل.) پناه بردن.۲- (اِ.) پناه، پناهگاه.
ع
معین
عیدی
(~.) (ص نسب.) هدیهای که به مناسبت عید به کسی داده میشود.
«
‹
63
64
65
66
67
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها