جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غایی
(ص نسب.) منسوب به غایت، نهایی.
غ
معین
غدد
(غُ دَ) (اِ.) جِ غده.
غ
معین
غبنا
(غَ) (صت.) دریغا! افسوسا!
غ
معین
غایله
(یِ لِ) (اِ.)۱- فساد، آشوب.۲- آسیب، بلای ناگهانی.
غ
معین
غدایر
(غَ یِ) (اِ.) جِ غدیره ؛ گیسوان بافته.
غ
معین
غبن
(غَ بْ) ۱- (مص م.) زیان وارد کردن برکسی در معامله.۲ - فریفتن.۳- (مص ل...
غ
معین
غداری
(غَ دُ) (حامص.)۱ - بی وفایی.۲- حیله گری.
غ
معین
غبغب
(غَ غَ) (اِ.) گوشت برجستة زیر چانه. ؛ باد به ~ انداختن قیافه گرفتن...
غ
معین
غداره
(~.)(اِ.)۱ - مأخوذ از «کتارة» هندی، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست...
غ
معین
غبطه
(غِ یا غَ طِ) ۱- (مص ل.) رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسب...
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها