جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غداره
(~.)(اِ.)۱ - مأخوذ از «کتارة» هندی، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست...
غ
معین
غبطه
(غِ یا غَ طِ) ۱- (مص ل.) رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسب...
غ
معین
غدار
(غَ دّ) (ص.)۱- بی وفا.۲- در فارسی به معنی مکار، حیله گر، پیمان شکن.
غ
معین
غبرا
(غَ) (ص.) مؤنث اغبر، گرد - آلود، خاکی رنگ.
غ
معین
غدات
(غَ) (اِ.) بامداد، بین صبح کاذب و صبح صادق.
غ
معین
غبب
(غَ بَ) (اِ.) نک غبغب.
غ
معین
غدا
(غَ) (اِ.) بامداد. مق عشاء.
غ
معین
غباوت
(غَ وَ) ۱- (مص ل.) کند ذهن شدن.۲- ابله شدن.۳- (اِمص.) گولی.۴- احمقی، ا...
غ
معین
غد
(غَ) (اِ.)۱ - فردا.۲- زمان دور.۳- روز قیامت.
غ
معین
غباز
(غُ) (اِ.) چوبدستی شبانان و قلندران.
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها