جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غبی
(غَ یّ یا یْ) (ص.)۱- کندذهن، گول.۲- نادان.
غ
معین
غب
(غِ بّ) ۱- (ص.) یک روز در میان.۲- (مص ل.) یک روز در میان آمدن تب.
غ
معین
غراچه
(غَ چِ) (ص.) نک غرچه.
غ
معین
غرابت
(غَ بَ) (مص ل.)۱ - غامض بودن، پوشیده بودن.۲- دور بودن.
غ
معین
غراورنگ
(غَ رَ) (اِمر.) تخت بزرگ.
غ
معین
غراب البین
(غُ بُ لْ بَ) (اِ.) زاغ جدایی، زاغی که عرب مشاهدة آن را شوم و سبب ...
غ
معین
غران
(غُ رّ)۱- (ص فا.) آواز گران و مهیب برآورنده.۲- (ق.) در حال غریدن، فریا...
غ
معین
غراب
(غُ) (اِ.)۱- زاغ.۲- کلاغ.
غ
معین
غرامت کشیدن
(~. کِ دَ) (مص ل.) به عهده گرفتن غرامت.
غ
معین
غرا
(غَ رّ) (ص.) مؤنث اغر.۱- سفید و روشن و درخشان از هر چیزی.۲- فصیح، ...
«
‹
11
12
13
14
15
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها