جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غراشیده
(غَ دِ) (ص مف.)۱- خراشیده.۲- خشمگین.
غ
معین
غذاخوری
(~. خُ) (اِمر.) مکانی معمولاً سرپوشیده برای خوردن غذا (کافه، رستوران...
غ
معین
غربتی
(~.) (ص نسب.)۱- منسوب به غربت.۲- کولی، قرشمال.۳- بیگانه، اجنبی. ؛ ~ب...
غ
معین
غراشیدن
(غَ دَ)۱- (مص م.) خراشیدن.۲- (مص ل.) خشم گرفتن.۳- اندوه خوردن.
غ
معین
غذا
(غَ) (اِ.) خوردنی، آن چه خورده شود.
غ
معین
غربت
(غُ بَ) (مص ل.) دور شدن، دور شدن از شهر و دیار.
غ
معین
غراش
(غَ) (اِ.)۱- زخم ناشی از خراشیدگی.۲- قهر، خشم.۳- اندوه.
غ
معین
غدیره
(غَ رِ) (اِ.) گیسوی بافته.
غ
معین
غربان
(غَ) (اِ.) جِ غراب.
غ
معین
غراره
(~.) نک غرارت.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها