جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غربی
(غَ) (ص نسب.)۱- منسوب به غرب.۲- از مردم شمال آفریقا.۳- مراکشی. در اصطل...
غ
معین
غرض
(غَ رَ) ۱- (مص ل.) مشتاق شدن.۲- (اِمص.) آ رزومندی.۳- (اِ.) هدف، نشانة...
غ
معین
غربچه
(غَ بَ چَ یا چِ) (ص مر.) دشنام است به معنی فرزند زن بدکار.
غ
معین
غرشمال
(غِ رَ) (اِ. ص.) = قرشمال:۱- کولی.۲- کنایه از: خوش بنیه، لوند.
غ
معین
غربزدگی
(غَ زَ دِ) (حامص.) وضع یا کیفیت غرب زده شدن، پیروی از تمدن و فرهنگ کش...
غ
معین
غرشمار
(غِ رِ) (ص.) نک غرشمال.
غ
معین
غرش
(غُ رِّ) (اِمص.) صدای مهیب، فریاد ترسناک.
غ
معین
غرس
(غَ رْ) ۱- (مص م.) درخت کاشتن.۲- (ص.) درخت نشانده، نهال.
غ
معین
غرزن
(غَ زَ) (ص مر.)۱- زن بدکاره، روسپی.۲- مردی که زن بدکاره دارد.
غ
معین
غرقاب
(غَ) (اِمر.) جای غرق شدن، جای عمیق در آب. مق. پایاب.
«
‹
15
16
17
18
19
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها