جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غرنگ
(غَ رَ) (اِ.) صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد.
غ
معین
غریم
(غَ) (ص.)۱- بدهکار، وامدار.۲- وام خواه، طلب کار.
غ
معین
غرچگی
(~.) (حامص.) نادانی.
غ
معین
غرنوق
(غُ یا غِ) (اِ.) پرندهای است از راستة پا بلندان، دارای بالهای دراز ...
غ
معین
غریق
(غَ) (ص.)غرق شده، در آب فرو - رفته.
غ
معین
غرچک
(غَ چَ) (ص.) نادان، ابله.
غ
معین
غرند
(غَ رَ) (ص.) دختری که در شب زفاف معلوم شود که باکره نیست.
غ
معین
غریزی
(غَ) (ص نسب.) ذاتی.
غ
معین
غرچه
(~.)۱- (ص.) اهل غرجستان.۲- (اِ.) نوایی است در موسیقی قدیم.
غ
معین
غرنبیدن
(غُ رُ دَ) (مص ل.)۱- بانگ و خروش برآوردن.۲- غوغا کردن.
«
‹
18
19
20
21
22
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها