جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غریر
(غَ) (ص.) ۱- به باطل امیدوار شده، فریفته.۲- پذیرفتار.۳- جوان ناآز مود...
غ
معین
غرولند
(غُ رُّ لُ) (اِمر.) (عا.) سخن آهسته از روی خشم و اعتراض.
غ
معین
غرنبش
(غُ رُ بِ)۱- (اِمص.) غرنبیدن.۲- (اِ.) آواز مهیب.
غ
معین
غریدن
(غُ رّ دَ)(مص ل.)فریاد زدن، خروشیدن.
غ
معین
غرور دادن
(~. دَ) (مص م.) فریب دادن، گول زدن.
غ
معین
غرموت
(غُ) = غرمود. قرموت: غذا و خوراک اسب.
غ
معین
غریبی کردن
(غَ. کَ دَ) (مص ل.)۱- سفر کردن.۲- بیگانگی کردن.۳- ترسیدن طفل از شخص ن...
غ
معین
غرور خوردن
(~. خُ دَ) (مص ل.) فریب خوردن.
غ
معین
غرمج
(غَ مَ) (اِ.) ارزن پخته به چربی یا به گوشت.
غ
معین
غریبه
(~.) (ص.) بیگانه، اجنبی، ناآشنا.
«
‹
19
20
21
22
23
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها