جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غرواش
(غَ یا غُ) (اِ.)۱- لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است ...
غ
معین
غرقه
(غَ قِ) (ص.) در آب فرو رفته، غرق شده.
غ
معین
غریب آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.) عجیب به نظر آمدن.
غ
معین
غرو
(غَ رْ) (اِ.) نای، نی میان تهی.
غ
معین
غزا
(غَ) (مص ل.) جنگ کردن، جنگ کردن با دشمن دین.
غ
معین
غریب
(غَ) (ص.)۱- هرچیز نادر و نو.۲- دور از وطن.۳- بیگانه.
غ
معین
غره کردن
(غَ رِّ. کَ دَ) (مص م.) فریفتن، گول زدن.
غ
معین
غریژنگ
(غَ ژَ) (اِ.) = غریژن. غریزن. غلیزن: گل و لای سیاه که در بن حوضها و ت...
غ
معین
غری
(غَ) (حامص.) غر بودن، قحبگی.
غ
معین
غره
(غَ رِّ) ۱- (مص م.) گول زدن.۲- (مص ل.) فریفته شدن.۳- (اِمص.) بی - خبر...
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها