جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غره کردن
(غَ رِّ. کَ دَ) (مص م.) فریفتن، گول زدن.
غ
معین
غریژنگ
(غَ ژَ) (اِ.) = غریژن. غریزن. غلیزن: گل و لای سیاه که در بن حوضها و ت...
غ
معین
غری
(غَ) (حامص.) غر بودن، قحبگی.
غ
معین
غره
(غَ رِّ) ۱- (مص م.) گول زدن.۲- (مص ل.) فریفته شدن.۳- (اِمص.) بی - خبر...
غ
معین
غریویدن
(غَ دَ) (مص ل.)۱- فریاد زدن.۲- نالیدن و گریستن.
غ
معین
غرگی
(غَ رَ) (حامص.) = غره:۱- فریفتگی.۲- مغروری، خودبینی، تکبر.
غ
معین
غرنگیدن
(غَ رَ دَ) (مص ل.) ناله کردن.
غ
معین
غریو
(غَ) (اِ.)۱- فریاد، صدای غرش، صدای بم و گنگ بسیار بلند.۲- گریه و زار...
غ
معین
غرچی
(غَ رَ) (ص.)۱- کولی.۲- کنایه از: زن بی شرم و پرهیاهو.
غ
معین
غرنگ
(غَ رَ) (اِ.) صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد.
«
‹
20
21
22
23
24
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها