جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غریزی
(غَ) (ص نسب.) ذاتی.
غ
معین
غرچه
(~.)۱- (ص.) اهل غرجستان.۲- (اِ.) نوایی است در موسیقی قدیم.
غ
معین
غرنبیدن
(غُ رُ دَ) (مص ل.)۱- بانگ و خروش برآوردن.۲- غوغا کردن.
غ
معین
غریزه
(غَ زِ) (اِ.) سرشت، ذات. ؛~ی جنسی غریزة اطفاء شهوت که سبب تولید نسل...
غ
معین
غرولند زدن
(~. زَ دَ)(مص ل.)(عا.) آهسته سخن گفتن از سر خشم و اعتراض.
غ
معین
غرنبه
(غُ رُ بِ)۱- (اِمص.) غرنبیدن.۲- (اِ.) بانگ و فریاد، خروش.
غ
معین
غریر
(غَ) (ص.) ۱- به باطل امیدوار شده، فریفته.۲- پذیرفتار.۳- جوان ناآز مود...
غ
معین
غرولند
(غُ رُّ لُ) (اِمر.) (عا.) سخن آهسته از روی خشم و اعتراض.
غ
معین
غرنبش
(غُ رُ بِ)۱- (اِمص.) غرنبیدن.۲- (اِ.) آواز مهیب.
غ
معین
غریدن
(غُ رّ دَ)(مص ل.)فریاد زدن، خروشیدن.
«
‹
21
22
23
24
25
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها