جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غلات
(غَ لّ) (اِ.) جِ غله ؛ دستهای از گیاهان تیرة گندمیان که دانههای برخ...
غ
معین
غفجی
(~.) (حامص.) عمق، ژرفا.
غ
معین
غلاب
(غَ لّ) (ص.) بسیار چیره دست.
غ
معین
غفج کردن
(~. کَ دَ) (م مص.) جدا کردن شاخههای راست و نازک و دسته کردن آنها تا ...
غ
معین
غلاء
(غَ) ۱- (مص ل.) گران شدن نرخ چیزی.۲- (اِمص.) گرانی.۳- قحطی، نایابی.
غ
معین
غفج
(~.) (اِ.)۱- دستة مو.۲- شاخ راست و نازک.
غ
معین
غل کردن
(غُ. کَ دَ) (مص م.) به بند کشیدن، اسیر کردن.
غ
معین
غفار
(غَ فّ) (ص.) از صفات خداوند به معنای آمرزنده.
غ
معین
غل زدن
(غُ. زَ دَ) (مص ل.) (عا.) جوشیدن.
غ
معین
غطیط
(غَ) (مص ل.)۱- غریدن شتر.۲- خرخر کردن در خواب.
«
‹
27
28
29
30
31
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها