جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غله کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) غله دادن زمین و ملک.
غ
معین
غلغله
(غُ غُ لِ) (اِ.)۱- هیاهوی.۲- هنگامه، آشوب. ؛ ~ء شام کنایه از: ازدحام...
غ
معین
غلتان
(غَ) = غلطان: (ص فا.)۱- چیزی که میغلتد، غلتنده.۲- هرچیز گرد و مدور.
غ
معین
غله دان
(~.) (اِمر.) انبار غله.
غ
معین
غلغلاج
(غُ غُ) (اِ.) چیزی را به زور و قوت تمام بر هوا انداختن.
غ
معین
غلتاق
(غَ) (اِ.) = غلطاق: چوب بندی زین. ؛ کهنه ~ زن پیر بدسابقه.
غ
معین
غله بوم
(~.) (اِمر.) ملک یا مزرعهای که غله فراوان داشته باشد.
غ
معین
غلغل
(غُ غُ)۱- حکایت صوت جوشیدن آب و شراب و جز آن، آواز جوشیدن دیگ.۲- همهم...
غ
معین
غلت
(غَ لَ) (مص ل.) اشتباه کردن در حساب و شماره.
غ
معین
غلچه
(~.) (ص.) نامرد.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها