جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غمس
(غَ سْ) (مص م.) کسی یا چیزی را در آب فرو کردن.
غ
معین
غنده
(~.)۱- (ص.) هرچیز پیچیده و گلوله شده.۲- (اِ.) پنبة گلوله کرده.۳- عنکبو...
غ
معین
غناوه
(غُ وَ یا وِ) (اِ.)۱- سازی است که مطربان نوازند.۲- تاب خوردن.
غ
معین
غمزکاره
(غَ. رِ) (ص مر.)سخن چین.
غ
معین
غندماش
(غُ) (اِمر.) لوبیا.
غ
معین
غنا
(غَ) (اِمص.) توانگری.
غ
معین
غمزه
(غَ زِ) ۱- (مص ل.) یک بار با چشم یا ابرو اشاره کردن.۲- (اِمص.) اشارة ب...
غ
معین
غندش
(غُ دِ) (اِ.) پنبة گلوله شده.
غ
معین
غن
(غَ) (اِ.)۱- سنگ عصاری.۲- دست - آورنجن.
غ
معین
غمز
(غَ مْ زْ) ۱- (مص ل.) با چشم و ابرو اشاره کردن.۲- سخن چینی کردن.۳- (م...
«
‹
41
42
43
44
45
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها