جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غنیم
(غَ) (اِ.)۱- غنیمت.۲- در فارسی به معنای دشمن.۳- حریف در کُشتی.
غ
معین
غنم
(غَ نَ) (اِ.) گلة گوسفند. ج. اغنام.
غ
معین
غورت انداختن
(اَ تَ) (عا.) دعوی باطل کردن، چیزی را از نیکی یا بدی به خود بستن.
غ
معین
غنی
(غَ) (ص.)۱- توانگر.۲- بی نیاز.
غ
معین
غور کردن
(غَ یا غُ وْ. کَ دَ) (مص ل.) در عمق مطلبی دقت کردن، به دقت رسیدگی کرد...
غ
معین
غنگ
(غَ) (اِ.)۱- هاون چوبین یا سنگین.۲- آواز بلند. ؛خر ~خر عصاری.
غ
معین
غور
(~.) (ص.) مخنث، هیز.
غ
معین
غنچه پیشانی
(~.) (ص مر.)۱- ترش رو، عبوس.۲- زشت روی.
غ
معین
غوشه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) دوانیدن دو اسب را با یکدیگر.
غ
معین
غوث
(غُ) ۱- (مص م.) یاری کردن، به فریاد رسیدن.۲- (اِمص.) یاری.
«
‹
43
44
45
46
47
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها