جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غواص
(غَ وّ) (ص.) کسی که برای به دست آوردن مروارید، مرجان و مانند آن به زی...
غ
معین
غنویده
(غُ نُ دَ یا دِ) (ص مف.)۱- خفته.۲- آرمیده.
غ
معین
غوش
(اِ.) = گوش:۱- گوش، اذن.۲- جایی از آلات موسیقی ذوات الاوتار که روده یا...
غ
معین
غواشی
(غَ) (اِ.) جِ غاشیه.
غ
معین
غنویدن
(غُ نُ دَ) (مص ل.) غنودن.
غ
معین
غوزه
(زِ) (اِ.)۱- غلاف پنبه.۲- غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق، خشخاش...
غ
معین
غو
(غَ) (اِ.) = قو: قسمی قارچ خشک کرده که در آن از چخماق آتش افکنند و زود...
غ
معین
غنوند
(غُ وَ) (اِ.) پیمان، شرط.
غ
معین
غورگی
(رِ یا رَ) (حامص.) نارسیدگی میوه، کالی. ؛از ~ مویز بودن کنایه از: نا...
غ
معین
غنیه
(غَ یَ یا یِ) ۱- (مص ل.) بی نیاز شدن، توانگر شدن.۲- (اِمص.) بی نیازی، ...
«
‹
43
44
45
46
47
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها