جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
غ
معین
غور کردن
(غَ یا غُ وْ. کَ دَ) (مص ل.) در عمق مطلبی دقت کردن، به دقت رسیدگی کرد...
غ
معین
غنگ
(غَ) (اِ.)۱- هاون چوبین یا سنگین.۲- آواز بلند. ؛خر ~خر عصاری.
غ
معین
غور
(~.) (ص.) مخنث، هیز.
غ
معین
غنچه پیشانی
(~.) (ص مر.)۱- ترش رو، عبوس.۲- زشت روی.
غ
معین
غوشه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) دوانیدن دو اسب را با یکدیگر.
غ
معین
غوث
(غُ) ۱- (مص م.) یاری کردن، به فریاد رسیدن.۲- (اِمص.) یاری.
غ
معین
غنچه خسب
(~. خُ) (ص فا.) کسی که به سبب سرما و نبودن روانداز دست و پای خود را جم...
غ
معین
غوشه
(ش) (اِ.) نک خوشه.
غ
معین
غوت
(اِ.) فلاخن.
غ
معین
غنچه خاطر
(~. طِ) (ص مر.) تنگدل، ملول.
«
‹
44
45
46
47
48
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها