بایگانی‌های ف - صفحه ۱۰۰ از ۱۱۱

ف معین

(اِ.) = فوزه:۱- پوز، گرداگرد دهن.۲- آروغ.

ف معین

(اِ.) بازیکن فوتبال.

ف معین

(فِ وْ یِ) (اِ.) دومین ماه سال فرنگی برابر با دهة دوم و سوم بهمن و ده...

ف معین

(اِ.) از بازی‌های می‌دانی بسیار رایج که بین دو دسته ۱۱ نفری در زمینی ...

ف معین

(فَ وَ) (اِ.) ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا به صف...

ف معین

(فُ یَ) (اِمص.) وضع یا حالتی که نیازمند اقدام سریع و فوری باشد. ؛ ~پ...

ف معین

(فو تُ فَ نّ) (اِمر.) چم و خم کار، راز و رمز کار.

ف معین

(فُ نُ گِ) (اِ.) دستگاهی که اصوات را نخست ضبط و سپس بازگو می‌کند؛ دست...

ف معین

(ص نسب.) (عا.) وافوری، تریاکی.

ف معین

(شُ دَ) (مص ل.) (عا.) به سرعت و به آسانی در ذهن جا گرفتن و حفظ شدن.

سایدبار