جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فوویسم
(اِ.) مکتب گروهی از نقاشان فرانسوی که در آثار خود دورگیریهای زمخت و ...
ف
معین
فیافی
(فَ فِ) (اِ.) جِ فیفاء.
ف
معین
فکری
(فِ کْ) (ص نسب.)۱- اهل فکر، اندیشمند.۲- اندوهگین.
ف
معین
فیاض
(فَ یّ) (ص.)۱- بسیار فیض - دهنده، بسیار بخشنده.۲- جوانمرد.۳- جوی پر ...
ف
معین
فکرت
(فِ کْ رَ) (اِ.) اندیشه ؛ ج. فِکَر.
ف
معین
فینگی
(ص نسب.) کسی که آب بینیش غالباً فرو ریزد.
ف
معین
فیفا
(فَ) (اِ.)۱- بیابان، بیابان بی آب.۲- تخته سنگ نرم.
ف
معین
فیزیوتراپی
(یُ تِ) (اِ.) عمل درمان بیماری، ضعف یا نقصهای بدنی با انجام دادن حرک...
ف
معین
فینه
(نِ یا نَ) (اِ.) کلاهی پشمی سرخ (غالباً) که مصریان و بعضی هندیان (سابق...
ف
معین
فیضان
(فَ یَ) ۱- (مص ل.) بسیار شدن آب و سرریز شدن آن، لبریز شدن.۲- (اِ مص.) ...
«
‹
104
105
106
107
108
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها