جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فیروزی
(اِ.) پیروزی.
ف
معین
فینال
(اِ. ص.)۱- آخر، آخرین، مرحلة نهایی، مرحلة پایانی.۲- پایان مسابقه یا آ...
ف
معین
فیصله یافتن
(~. تَ) (مص ل.) خاتمه یافتن، به پایان رسیدن.
ف
معین
فیروزه
(زِ) (اِ.) پیروزه، از سنگهای گران بهای معدنی به رنگ آبی آسمانی.
ف
معین
فین کردن
(کَ دَ) (مص ل.) (عا.) تخلیه کردن آب بینی.
ف
معین
فیصله دادن
(~. دَ) (مص م.) دعوا و مرافعهای را خاتمه دادن.
ف
معین
فیروز
(ص.) پیروز، برنده.
ف
معین
فین فین
(اِصت.) صدای مقطع بیرون راندنها هوا از سوراخ بینی.
ف
معین
فیصله
(فَ یا فِ صَ لِ) نک فیصل.
ف
معین
فیرنده
(رَ دِ) (ص فا.)۱- خرامنده، کسی که با ناز و تکبر راه میرود.۲- مسخره کن...
«
‹
108
109
110
111
›
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها