جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فیبر
(اِ.)۱- نوعی مقوای ضخیم که به جای تختة نازک در کارهای نجاری به کار رو...
ف
معین
فیلم
(اِ.)۱ - نوار قابل انعطاف سلولوییدی که با امولسیون حساس در برابر نور ...
ف
معین
فیزیوکراسی
(یُ کِ) (اِ.) نظریهای اقتصادی که طرفداران آن به پیروی دکتر کسنه کشاو...
ف
معین
فیاوار
(فَ) (اِ.) بیاوار؛ شغل، کار، پیشه.
ف
معین
فیلسوف
(اِ. ص.) مأخوذ از یونانی به معنی دوستدار حکمت.
ف
معین
فیزیوکرات
(یُ کِ) (ص.) کسی که طرفدار فیزیوکراسی است.
ف
معین
فیلتر
(تِ) (اِ.) ابزاری برای تصفیة آب و مایعات دیگر، صافی، پالایه (فره).
ف
معین
فیزیولوژیست
(یُ لُ) (ص. اِ.) عالم فیزیولوژی، دانشمند علم وظایف الاعضایی.
ف
معین
فیقره
(فِ رَ) (اِ.) = فیقرا: صبرزرد، گیاهی است تلخ.
ف
معین
فیزیولوژی
(یُ لُ) (اِ.) علم وظایف اعضاء بدن جانداران، علمی که دربارة طرز کار اع...
«
‹
108
109
110
111
›
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها