جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فردانی
(فَ) (ص نسب.) یگانه، بی نظیر.
ف
معین
فرزند خوانده
(~. خا دِ) (اِمر.) پسر یا دختری که انسان او را به فرزندی خود قبول می...
ف
معین
فردا
(فَ) (اِ.)۱- روز بعد از امروز، روزی که پس از امروز خواهد آمد.۲- کنایه...
ف
معین
فرزند
(فَ زَ) (اِ.) بچة آدم، پسر یا دختر.
ف
معین
فرد
(فَ رْ) (ص.)۱- تنها، یگانه.۲- بی نظیر، بی مانند.۳- یک بیت شعر.۴- هر ...
ف
معین
فرزد
(فَ رَ زْ دْ) (اِ.) سبزهای است بسیار تر و تازه و سبز.
ف
معین
فرخویدن
(فَ دَ) = پرخویدن: (مص م.) بریدن شاخههای زیادی درخت، پیراستن شاخهها....
ف
معین
فرزجه
(فَ زَ جَ یا جِ) (اِ.) آن چه زنان به خود برگیرند؛ شیاف، شافه، پرزه، پ...
ف
معین
فرخواگ
(فَ خا) (اِ.) قلیه و گوشتابه که بر بالای آن تخم مرغ بریزند و بخورند.
ف
معین
فرضیه
(فَ یِّ) (اِ.)۱- حدس، گمان.۲- حدس و گمان دربارة یک موضوع علمی.
«
‹
43
44
45
46
47
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها