جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فرو رفته
(فُ. رَ تِ) (ص مف.) اندوهگین، مغموم.
ف
معین
فرهنگسرا
(~. سَ) (اِ.) مؤسسهای برای فعالیتهای فرهنگی مراجعه کنندگان که معمولا...
ف
معین
فرنگی مآب
(~. مَ) (ص مر.) کسی که به آداب اروپاییان رفتار میکند، متجدد.
ف
معین
فرو داشت
(فُ) (مص مر.)۱- فرو گذاشتن، تقصیر، کوتاهی.۲- انجام و آخر کار.۳- تنزل،...
ف
معین
فرهنگستان
(~. گِ) (اِمر.) آکادمی، انجمن علمی فرهنگی.
ف
معین
فرنگی
(~.) (ص نسب.) منسوب به فرنگ، اروپایی.
ف
معین
فرو خوردن
(فُ. خُ دَ) (مص م.)۱- بلعیدن، به حلق فرو بردن.۲- مجازاً: تحمل کردن.
ف
معین
فرهنگ نویسی
(~. نِ)(حامص.) شاخهای از ادبیات که به گردآوری، پژوهش، رده بندی و تعر...
ف
معین
فرنگ
(فَ رَ) (اِ.)۱- نام عمومی هر یک از کشورهای اروپا و گاهی آمریکا.۲- ک...
ف
معین
فرو بردن
(~. بُ دَ) (مص م.)۱- به پایین بردن.۲- بلعیدن.
«
‹
55
56
57
58
59
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها