جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فسخ
(فَ سْ) (مص م.)۱- باطل کردن، نقض کردن.۲ - جداجدا کردن.۳- تباه گردانید...
ف
معین
فشنگ
(فَ یا فِ شَ) (اِ.) لولة فلزی کوتاه حاوی باروت، چاشنی و گلوله.
ف
معین
فسون
(فُ) (اِ.) نک افسون.
ف
معین
فسحت
(فُ حَ) (اِمص.)۱- گشادگی، فراخی.۲- گنجایش، وسعت.
ف
معین
فشل
(فَ ش) (ص.) کاهل، ترسو.
ف
معین
فسوق
(فُ) ۱- (مص ل.) بیرون شدن از فرمان خدا.۲- (اِمص.) انجام اعمال زشت و نا...
ف
معین
فستیوال
(فِ) (اِ.) جشنواره.
ف
معین
فشفشه
(فِ فِ ش) (اِ.) ابزاری که در داخل آن مواد محترقه تعبیه شده و پس از احت...
ف
معین
فسوسیدن
(فُ دَ) (مص ل.) = افسوسیدن: ۱- دریغ و حسرت خوردن.۲- ظرافت نمودن، ...
ف
معین
فستق
(فُ تُ) (ص نسب.) پسته.
«
‹
75
76
77
78
79
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها