جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فعله
(فَ عَ لِ) (اِ.) جِ فاعل.۱- کارگران، عمله.۲- در فارسی به صورت مفرد ب...
ف
معین
فقیه
(فَ) (ص.) عالم به احکام شرع.
ف
معین
فقاعی
(~.) (اِ. ص.) شراب فروش.
ف
معین
فعلاً
(فِ لَ نْ) (ق.)۱- هنوز، تاکنون.۲- اینک، حالا.۳- به طور موقت، موقتاً، ...
ف
معین
فقیر
(فَ) (ص.) تهیدست، تنگدست.
ف
معین
فقاع گشودن
(~. گُ دَ) ۱- (مص م.) باز کردن سر شیشة شراب.۲- (مص ل.) کنایه از: آروغ ...
ف
معین
فعل
(فِ عْ) ۱- (مص م.) انجام دادن، رفتار کردن.۲- (اِمص.) عمل، رفتار.۳- (اِ...
ف
معین
فقید
(فَ) (ص.)۱- گم شده، از دست رفته.۲- کنایه از: مرده، درگذشته.
ف
معین
فقاع
(فُ قّ) (اِ.) معربِ فوگان. شرابی که از جو یا مویز یا برنج گرفته شود.
ف
معین
فعالیت
(فَ یَّ) (مص جع.) کوشش.
«
‹
83
84
85
86
87
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها