جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فقر
(فَ قْ) (اِمص.)تهیدستی، تنگدستی.
ف
معین
فعلیه
(فِ یِّ) (ص نسب.) مؤنث فعلی.
ف
معین
فلاح
(فَ لّ) (ص.) کشاورز، برزگر.
ف
معین
فقدان
(فِ یا فُ) ۱- (مص م.) گم کردن، از دست دادن.۲- (مص ل.) گم شدن.
ف
معین
فعلی
(فِ عْ) ۱- (ص نسب.) منسوب به فعل.۲- (ق.) کنونی، مربوط به حال.
ف
معین
فلاته
(فَ یا فُ تِ) (اِ.) نک فراته.
ف
معین
فقد
(فَ قْ) (مص م.) گم کردن، از دست دادن.
ف
معین
فعلگی
(فَ عْ لِ) (حامص.) از فعله عربی ؛ کارگری، مزد بگیری.
ف
معین
فلات
(~.) (اِ.)۱- دشت بی آب و علف.۲- دشتی که ارتفاعش از دویست تا پنج هزار ...
ف
معین
فقاهت
(فَ هَ) (مص ل.)۱- دانا شدن، عالم گشتن.۲- فقیه شدن، فقیه بودن.
«
‹
84
85
86
87
88
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها