جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فاوا
(ص.) شرمنده و رسوا.
ف
معین
فالق
(لِ) ۱- (اِفا.) شکافنده.۲- (اِ.) شکاف کوه.۳- زمین پست میان دو پشته.
ف
معین
فاضل آمدن
(~. مَ دَ) (مص ل.)۱- افزون شدن.۲- برتری یافتن.
ف
معین
فانید
(اِ.) = فانیذ. پانیذ. پانید. :۱- شکر سرخ یا زرد.۲- قند سفید.
ف
معین
فالج
(لِ) (اِ.) فلج، بیماری ای که موجب سست شدن و از کار افتادن عضوی از بدن...
ف
معین
فاضل
(ض) (ص.)۱- فزونی یابنده.۲- دانشمند، صاحب هنر.
ف
معین
فانی
(اِفا.)۱- نابود شونده، نیست شونده.۲- ناپایدار، بی ثبات.
ف
معین
فالانژ
(نْ ژْ) (اِ.) هر یک از افراد چماق دار سازمان یافته در گروههای فشار....
ف
معین
فاضح
(ض) (اِفا.)۱ - آشکارکننده، پرده - دری کننده.۲- روشن، آشکار.
ف
معین
فایز
(یِ) ۱- (اِفا.) رهایی یابنده، رستگار شونده.۲- (ص.) رستگار، پیروز.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها