جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فنگ
(فَ نْ) (اِ.) زالو.
ف
معین
فندق
(فَ یا فُ دُ) (اِ.) درختی است از تیرة پیاله داران، دارای برگهای پهن و...
ف
معین
فهماندن
(فَ هْ نْ دَ) (مص م.) نک فهمانیدن.
ف
معین
فنک
(فَ نَ) (اِ.) جانوری است شبیه روباه که پوستش سرخ رنگ و قیمتی میباشد.
ف
معین
فند
(فَ نَ) ۱- (اِ.) دروغ، کذب.۲- (اِ مص.) ناتوانی، درماندگی.۳- ناسپاسی.
ف
معین
فهماء
(فُ) (ص. اِ.) جِ فهیم.
ف
معین
فنچ
(فِ) (اِ.) پرندهای کوچک تر از گنجشگ، دارای منقاری کوتاه و نیرومند.
ف
معین
فنجان
(فِ) (اِ.) معرب پنگان، پیالة کوچک چینی یا بلوری برای نوشیدن چای یا قه...
ف
معین
فهم
(فَ هْ) (مص م.)۱- درک کردن، دریافتن.۲- (اِمص.) درک، دریافت.۳- (اِ.) ن...
ف
معین
فنون
(فُ) (اِ.) جِ فن.
«
‹
93
94
95
96
97
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها