جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فواحش
(فَ حِ) (ص.) جِ فاحشه.
ف
معین
فهر
(فِ) (اِ.) سنگ، سنگ زیرین آسیا.
ف
معین
فنطاس
(فِ) (اِ.)۱- حوضچهای در کشتی که زهاب آبهای کشتی در آن جمع گردد.۲- ب...
ف
معین
فنا
(فَ) ۱- (مص ل.) نیست شدن، نابود شدن.۲- (اِمص.) نیستی، نابودی.
ف
معین
فواتح
(فَ تِ) (اِ.) جِ فاتحه.
ف
معین
فهد
(فَ) (اِ.) یوز، یوزپلنگ ؛ ج. فهود، افهد.
ف
معین
فنر
(فَ نَ) (اِ.) ابزار فلزی پیچ در پیچ که دارای قوة ارتجاعی است.
ف
معین
فن کوئل
(فَ کُ ئِ) (اِ.) دستگاه تهویه مطبوع که برای داخل ساختمان به کار میرو...
ف
معین
فوات
(فَ) ۱- (مص ل.)مردن، درگذشتن.۲- گذشتن زمان انجام کاری.۳- (اِمص.) مرگ،...
ف
معین
فهانه
(فَ نِ) (اِ.) نک پانه.
«
‹
94
95
96
97
98
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها