جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ف
معین
فهماء
(فُ) (ص. اِ.) جِ فهیم.
ف
معین
فنچ
(فِ) (اِ.) پرندهای کوچک تر از گنجشگ، دارای منقاری کوتاه و نیرومند.
ف
معین
فنجان
(فِ) (اِ.) معرب پنگان، پیالة کوچک چینی یا بلوری برای نوشیدن چای یا قه...
ف
معین
فهم
(فَ هْ) (مص م.)۱- درک کردن، دریافتن.۲- (اِمص.) درک، دریافت.۳- (اِ.) ن...
ف
معین
فنون
(فُ) (اِ.) جِ فن.
ف
معین
فنج
(فَ نْ) (ص.) بزرگ، کلان.
ف
معین
فهلویون
(فَ لَ یُّ) (ص نسب.) جِ فهلوی.
ف
معین
فنومنولوژی
(فِ نُ مِ نُ لُ) (اِ.) تحقیق فلسفی دربارة پدیدههایی که به روح ما عرض...
ف
معین
فناپذیر
(فَ. پَ) (ص فا.) آن که فانی شود، فانی.
ف
معین
فهلویه
(فَ لَ یِّ) (اِ.) اشعار و ترانههایی که به زبانها و لهجههای محلی و ...
«
‹
95
96
97
98
99
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها