جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لافیدن
(دَ) (مص ل.) لاف زدن.
ل
معین
لاشک
(شَ کّ) (ق مر.) بی گمان، بی تردید.
ل
معین
لاله گشتن
(~. گَ تَ) (مص ل.) (کن.) سرخ شدن.
ل
معین
لافح
(فِ) (اِفا.)۱- به شمشیر زننده.۲- سوزنده.
ل
معین
لاشه
(ش)(اِ.) = لاش:۱- مردار، لاشه، جسد.۲- پست، زبون.۳- تاراج، غارت.۴- مجاز...
ل
معین
لاله عباسی
(~. عَ)(اِمر.)تیرهای از گیاهان ویژه نواحی گرمسیری درختی، علفی و بوته...
ل
معین
لاف و گزاف
(فُ گَ) (اِمر.) سخنان بیهوده، ادعای بی اصل.
ل
معین
لاله سرا
(~. سَ) (اِمر.) غلامی که شرم وی را بریده باشند، خواجه سرا، خصی.
ل
معین
لاف زدن
(زَ دَ) (مص ل.) خودستایی کردن غیرواقعی.
ل
معین
لاله زار
(~.) (اِ.) زمینی که در آن لاله بسیار روییدهاست.
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها