جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لبق
(لَ بِ) (ص.)۱- زیرک، ماهر.۲- چرب زبان.
ل
معین
لب گزیدن
(~. گَ دَ)(مص م.)تأسف خوردن، پشیمانی نمودن.
ل
معین
لت
(~.) (اِ.) شکم، بطن.
ل
معین
لبس
(لَ) ۱- (مص م.) پوشانیدن امر بر کسی، مشتبه ساختن.۲- (اِ.) شبهه اشکال.۳...
ل
معین
لب گردان
(~. گَ) (ص مف. اِ.) کاسه و مانند آن که دارای لبههایی مایل به شیب داشت...
ل
معین
لبیک
(لَ بَّ) (شب جم.) امر تو را اطاعت میکنم (ذکری که حاجیان در مراسم ح...
ل
معین
لبریز
(لَ) (ص.) لبالب، پر.
ل
معین
لب چین
(~.) (اِمر.) قسمی کفش ستبر و خشن سربازی.
ل
معین
لبینا
(لَ) (اِ.) نام نوایی است از موسیقی.
ل
معین
لبد
(لَ بَ) (اِ.) پشم گوسفند و شتر.
«
‹
18
19
20
21
22
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها