جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لحیه
(لِ یَ یا یِ) (اِ.) ریش، محاسن. ج. لحی.
ل
معین
لخلخه
(لَ لَ خَ یا خِ) (اِ.) ترکیبی است از عطریات مختلف (عود قماری، لادن، م...
ل
معین
لحیم
(لَ حِ) ۱- (ص.) پرگوشت، فربه.۲- (اِ.) جوشی مخصوص تعمیر ظروف مسی و برنج...
ل
معین
لر
(لَ) (اِ.)۱- جوی، آب کند.۲- زیر بغل.۳- لاغر، ضعیف.
ل
معین
لخلخ
(لَ لَ) (ص.) لاغر، ضعیف.
ل
معین
لحیانی
(لِ) (ص.) مرد ریش دراز.
ل
معین
لذیذ
(لَ) (ص.) گوارا، خوشمزه. ج. لذائذ.
ل
معین
لخشیدن
(لَ دَ) (مص ل.) درخشیدن، تابیدن.
ل
معین
لحیان
(لِ) (اِ.)۱- آب کم.۲- گودالی که سیل کنده باشد.
ل
معین
لذت
(لَ ذَّ) (اِ.) خوشی.
«
‹
25
26
27
28
29
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها