جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لش
(~.) (اِ.) لاشه، جیفه.
ل
معین
لرکش
(لُ. کُ) (ص فا.) قسمی کشمش پست دارای هستههای درشت و سخت.
ل
معین
لشکری
(~.) (ص نسب.) سپاهی، سرباز.
ل
معین
لسین
(لَ س) (ص.) زبان آور، فصیح.
ل
معین
لرک
(لُ) (اِ.)شیر ترش که به سبب جوشیدن غلیظ شده باشد.
ل
معین
لشکرگشا
(ی) (~. گُ) (ص فا.) فاتح.
ل
معین
لسیع
(لَ) (ص.) گزیده (مار و کژدم).
ل
معین
لرزیدن
(لَ دَ) (مص ل.) جنبیدن، تکان خوردن.
ل
معین
لشکرگاه
(~.) (اِمر.) جایی که لشکر اقامت کند.
ل
معین
لسن
(لَ س ِ) (ص.) فصیح، زبان آور.
«
‹
31
32
33
34
35
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها