جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
له
(~.) (ق.) برای او، به نفع او.
ل
معین
لنگ
(~.) (اِ.) = لنگه: آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره.
ل
معین
لنتر
(لَ تَ) (اِ.) نوعی چراغ به بزرگی کاسهای بزرگ که در آن روغن یا پیه کن...
ل
معین
لنینیسم
(لِ) (اِ.) مکتبی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی مبتنی بر اصول و عقاید لنین. (...
ل
معین
لنکاک
(لَ) (اِ.) سخن زشت و درشت.
ل
معین
لنت ترمز
(لِ. تُ مُ) (اِمر.) نواری به شکل نیم دایره که روی کفشک ترمز بسته میش...
ل
معین
لنگیدن
(لَ دَ) (مص ل.) لنگان لنگان راه رفتن.
ل
معین
لنف
(لَ) (اِ.) مایعی زرد رنگ یا بی رنگ و شفاف که در عروق لنفاوی جریان دار...
ل
معین
لنت
(لِ) (اِ.) نوار.
ل
معین
لنگوته بستن
(~. بَ تَ) (مص م.) (کن.)ترک دنیا کردن و عزلت گزیدن.
«
‹
46
47
48
49
50
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها