جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لنگرگاه
(~.) (اِمر.) جای توقف کشتی در بندر.
ل
معین
لندلند کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) غرغر کردن.
ل
معین
لنب
(لُ) (اِ.) بزرگ و سنگین.
ل
معین
لنگر نگاه داشتن
(~. نِ. تَ) (مص ل.) کنایه از: زمام اختیار را از دست ندادن.
ل
معین
لندلند
(لُ لُ) (اِمر.) غرغر.
ل
معین
لن ترانی
(لَ تَ) (جملة فعلیه.)۱- هرگز مرا نبینی.۲- (اِ.) (عا.) متلک، سخن درشت ...
ل
معین
لوامع
(لَ مِ) (ص.) جِ لامعه، لامع ؛ درخشندهها، رخشانها.
ل
معین
لهیف
(لَ) (ص.)اندوهگین، دریغ خورنده.
ل
معین
لهانیدن
(لِ دَ) (مص م.) له کردن.
ل
معین
لوام
(لَ وّ) (ص.) بسیار نکوهنده، بسیار نکوهش کننده.
«
‹
49
50
51
52
53
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها