جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لوام
(لَ وّ) (ص.) بسیار نکوهنده، بسیار نکوهش کننده.
ل
معین
لهیده
(لِ دِ) (ص مف.) له شده، کوبیده شده.
ل
معین
لهاشم
(لَ شُ) (ص.) هر چیز بد و زشت، زبون، پست.
ل
معین
لوالوا
(لَ لَ)(ص.)مرد سبک و بی وقار، جلف.
ل
معین
لهیدن
(لِ دَ) (مص ل.) له شدن، له و په شدن.
ل
معین
لهاز
(لِ) (اِ.)۱- چوب پارهای که به وسیلة آن سوراخ تبر و چرخ چاه را تنگ کن...
ل
معین
لوزالمعده
(لُ زُ لْ مِ دِ) (اِ.) اندام غدهای شکل بادامی که در زیر و پشت معده ق...
ل
معین
لوث
(لَ) (اِمص.) آلودگی، پلیدی.
ل
معین
لوز
(~.) (اِ.) = لوزه: قسمی شیرینی که خود ا نواع مختلف دارد: لوز بادام، لو...
ل
معین
لوری
(اِ.)۱- کولی، غربتی.۲- نوازنده، خواننده. ۳- خوره، جذام.
«
‹
54
55
56
57
58
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها