جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لاده
(دِ) (ص.) بی عقل، احمق.
ل
معین
لاستیک
(اِ.) مادة چرم مانند که از شیرة بعضی گیاهان گرفته میشود و پس از یک ر...
ل
معین
لادن
(دَ) (اِ.) نوعی گل، دارای ساقة نازک و خزنده وبرگهای گرد و گلهای نارن...
ل
معین
لاسبیلی درکردن
(س ِ دَ. کَ دَ) (مص م.) (عا.) سخنان توهین آمیز طرف یا اعتراض او را جو...
ل
معین
لاد
(اِ.)۱- دیوار، چینه.۲- دیبای نازک و لطیف.
ل
معین
لاس زدن
(زَ دَ) (مص ل.) لاسیدن، در آغوش کشیدن و بوسیدن.
ل
معین
لاخه
(خِ) (اِ.) پینه و پاره.
ل
معین
لاس
(اِ.) (عا.) عشقبازی از طریق لمس کردن و بوسیدن.
ل
معین
لاخ
(اِ.) سرزمین یا مکان انباشته از چیزی ناخوشایند. مثل سنگلاخ.
ل
معین
لازوق
۱- (ص.) چسبنده.۲- (اِ.) مرهمی که بر جراحت گذارند تا موقعی که بهبود یاب...
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها