جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لگنه
(لِ نَ یا نِ) (اِ.)۱- بیخ ران تا سر انگشتان پا.۲- فنی است از کشتی.
ل
معین
لکه کردن
(لُ کَ یا کِ. کَ دَ) (مص م.) (عا.) جمع کردن، توده کردن.
ل
معین
لیتر
(اِ.) واحدی برای اندازه گیری آب برابر با یک کیلوگرم.
ل
معین
لگن
(لَ گَ) (اِ.) ظرف بزرگ لبه دار.
ل
معین
لکه دار شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) بی آبرو شدن.
ل
معین
لیت شدن
(شُ دَ) (مص ل.) (عا.)۱- آب افتادن میوهای به سبب فشار چنان که به حد اض...
ل
معین
لگدکوب
(~.)۱- (ص فا.) آن که لگد زند.۲- (ص مف.) پایمال شده، لگد خورده.۳- (اِم...
ل
معین
لکه
(لَ ک ِّ) (اِ.)۱- بخشی از یک سطح که براثر آلودگی به چیزی به رنگ دیگر ...
ل
معین
لیت
(لَ یا لِ) (ق.) کاش، ای کاش.
ل
معین
لگد انداختن
(~. اَ تَ) (مص ل.)۱- جفتک انداختن.۲- کنایه از: سرکشی کردن.
«
‹
66
67
68
69
70
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها