جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لگو
(لِ گُ) (اِ.)اسباب بازی به صورت قطعههای کوچک چوب، فلز و مخصوصاً پلاس...
ل
معین
لکهن
(لَ هَ) (اِ.) روزهای که هندوها میگیرند.
ل
معین
لیته
(تِ) (اِ.)۱- بادمجان پخته.۲- ترشی بادمجان.
ل
معین
لگنه
(لِ نَ یا نِ) (اِ.)۱- بیخ ران تا سر انگشتان پا.۲- فنی است از کشتی.
ل
معین
لکه کردن
(لُ کَ یا کِ. کَ دَ) (مص م.) (عا.) جمع کردن، توده کردن.
ل
معین
لیتر
(اِ.) واحدی برای اندازه گیری آب برابر با یک کیلوگرم.
ل
معین
لگن
(لَ گَ) (اِ.) ظرف بزرگ لبه دار.
ل
معین
لکه دار شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) بی آبرو شدن.
ل
معین
لیت شدن
(شُ دَ) (مص ل.) (عا.)۱- آب افتادن میوهای به سبب فشار چنان که به حد اض...
ل
معین
لگدکوب
(~.)۱- (ص فا.) آن که لگد زند.۲- (ص مف.) پایمال شده، لگد خورده.۳- (اِم...
«
‹
67
68
69
70
71
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها