جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ل
معین
لیفه
(فِ) (اِ.) جای بند یا کِش در کمر شلوار.
ل
معین
لیزابه
(بَ یا بِ) (اِمر.) = لیزآب:۱- آب لزج که از دهان و بینی انسان و جانوران...
ل
معین
لیمه
(م یا مَ)۱- چرک.۲- کفش چرمین از چرم دباغت ناکرده.
ل
معین
لیفتراک
(تِ) (اِ.) نوعی چرثقیل برای بلند کردن و جابه جایی بارهای سنگین، افراز...
ل
معین
لیز خوردن
(خُ دَ) (مص ل.) سر خوردن، لیزیدن.
ل
معین
لیم
(ص.) شوخ و ظریف و بذله گو.
ل
معین
لیف زدن
(زَ دَ) (مص م.) با لیف و صابون خود را شستن.
ل
معین
لیز
(ص.) سُر، لغزنده.
ل
معین
لیلی و مجنون
(لِ یُ مَ)۱- (اِ.) نام یکی از گوشههای همایون در موسیقی.۲- (اِخ.) نام ...
ل
معین
لیف
(اِ.)۱- کسیة صابون.۲- پوست درخت خرما. ج. الیاف.
«
‹
71
72
73
74
75
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها