جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
م
معین
مادرزن سلام
(~. زَ. سَ) (عا.) مرسوم است که صبح روز بعد از عروسی داماد با هدیهای ...
م
معین
مازاد
(اِ.) زیاده بر احتیاج.
م
معین
مارس
(اِ.) باخت در بازی تخته نرد، به ترتیبی که دو امتیاز حساب شود.
م
معین
مادرزاد
(ص مف.) مربوط یا منسوب به هنگام زاده شدن مثل: کور مادرزاد.
م
معین
ماز
(اِ.) شبکهای از دالانهای پیچ در پیچ و گمراه کننده.
م
معین
ماردی
(رِ) (ص.) سرخ، گلگون.
م
معین
مادرخوانده
(~. خا دِ) (اِمر.) نامادری.
م
معین
مال خر
(خَ) (ص فا.)۱- کسی که اموال دزدی شده را میخرد.۲- کسی که شغلش خریدن اس...
م
معین
ماشین نویس
(نِ) (اِ.) کسی که (معمولاً در ادارهها یا مؤسسهها) نوشتهها را به وسی...
م
معین
ماسلف
(سَ لَ) (اِ.) گذشته، ماسبق.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها