جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
م
معین
مآب
(مَ) (اِ.) جای بازگشت.
م
معین
مؤامره
(مُ مَ رَ) ۱- (مص م.) مشورت کردن، رأی زدن.۲- (اِمص.) مشورت، رایزنی.۳- ...
م
معین
مأربه
(مَ رُ بَ) (اِ.) نیاز، ضرورت و احتیاج. ج. مآرب.
م
معین
م
(حر.) بیست و هشتمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۴۰ در حساب ابجد.
م
معین
مؤالفت
(مُ آ لِ فَ) (مص ل.) الفت گرفتن، خوی گرفتن.
م
معین
مأذون
(مَ) (اِمف.)۱- اجازه داده شده.۲- یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان.
م
معین
مؤاخذه
(مُ خَ ذَ یا خِ ذِ) (مص م.) بازخواست کردن، سرزنش کردن.
م
معین
مأذنه
(مَ ذَ نَ) (اِ.) جای اذان. ج. مآذن.
م
معین
مأیوس
(مَ) (ص.) ناامید، بی امید.
م
معین
مأدبه
(مَ دَ بِ یا بَ) (اِ.) طعامی که در ضیافت و مجلس عروسی دهند؛ ولیمه ؛ ج...
‹
1
2
3
4
5
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها