جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
م
معین
مبضع
(مِ ضَ) (اِ.) نشتر فصاد.
م
معین
مبرت
(مَ بَ رَّ) ۱- (مص ل.) اطاعت از فرمان پدر و مادر.۲- در فارسی به معنای ...
م
معین
متألم
(مُ تَ ءَ لِّ) (اِفا.) اندوهناک، دردمند.
م
معین
مبلول
(مَ) (اِمف. ص.) نمدار، نمناک، مرطوب.
م
معین
مبصر
(مُ ص) (اِفا.)۱- بیننده، با بصیرت، هوشیار.۲- در فارسی، شاگردی که مسئو...
م
معین
مبرات
(مَ بَ رّ) (اِ.) جِ مبرة ؛ خیرات و اعمال خیر.
م
معین
متأسی
(مُ تَ ءَ سّ) (اِفا.) پیروی کننده.
م
معین
مبله
(مُ لِ) (ص.) جایی که در آن از مُبل استفاده شده باشد، شامل اثاثیه.
م
معین
مبشر
(مُ بَ شَّ) (اِمف.) بشارت داده شده، مژده داده.
م
معین
مبرا
(مُ بَ) (اِمف.) تبرئه شده، از تهمت پاک شده.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها