جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
م
معین
ماجرا کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)۱- درد دل کردن.۲- شکوه و شکایت کردن.
م
معین
مات کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- سرگردان کردن.۲- مغلوب کردن شاه در بازی شط رنج.
م
معین
مؤنث
(مُ ءَ نَّ) (اِ.) جنس ماده.
م
معین
ماجرا راندن
(~. نْ دَ) (مص ل.)۱- حکایت گفتن، سرگذشت تعریف کردن.۲- حادثهای ایجاد ...
م
معین
مات
(ص.) تار، کدر.
م
معین
مؤمن
(مُ مِ) (ص.) دیندار، متدین. ج. مؤمنان، مؤمنون.
م
معین
ماجرا برداشتن
(~. بَ تَ) (مص ل.) شرح واقعهای را گفتن.
م
معین
مابین
(بِ) (ق.) وسط، میان، میانه.
م
معین
مؤلم
(مُ لِ) (اِفا.) دردآورنده، دردناک.
م
معین
ماجرا
(جَ) (اِ.) سرگذشت.
«
‹
4
5
6
7
8
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها