جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
م
معین
مابقی
(بَ) (اِ.) بقیه، باقی مانده.
م
معین
مؤسس
(مُ ءَ سِّ) (ص.) بنیانگذار.
م
معین
ماتیک
(اِ.) از انواع لوازم آرایش که با آن لبها را رنگ کنند، روژ لب.
م
معین
مابعدالطبیعه
(بَ دُ طَّ عِ) (اِمر.) آن چه فراتر از عالم طبیعت و ماده باشد، ماورا...
م
معین
مؤذن
(مُ ءَ ذِّ) (ص.) کسی که اذان میگوید.
م
معین
ماتم گرفتن
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.)۱- غصه دار شدن.۲- سوگواری کردن.
م
معین
مابعد
(بَ) (ص مر.) آن چه که پس از چیزی میآید، پسین.
م
معین
مؤدی
(مُ ءَ د دا) (اِمف.) تأدیه شده، پرداخت شده.
م
معین
ماتم سرا
(ی) (~. سَ) (اِمر.) ماتمکده، عزاخانه.
م
معین
مابازاء
(بِ اِ) (حر اض.) به جای، در عوض.
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها