جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
م
معین
ماحی
(اِفا.) محوکننده.
م
معین
ماترنگ
(تُ یا تِ رَ) (اِ.) سوسمار، چلپاسه.
م
معین
مؤید
(مُ ءَ یَّ) (اِمف.) تأیید کرده شده.
م
معین
ماحضر
(حَ ضَ) (اِ.)۱- آنچه که حاضر و موجود است.۲ - خوراک ساده، غذای آماده و...
م
معین
ماتحت
(تَ) (اِ.)۱- پایین، زیر.۲- در فارسی به معنای مقعد.
م
معین
مؤکد
(مُ ءَ کَّ) (اِمف.) تأکید کرده شده، استوار، محکم.
م
معین
مازج
(زِ) (اِفا.) آمیزنده، مخلوط کننده.
م
معین
مارستان
(رِ) (اِمر.) بیمارستان.
م
معین
مادرزن سلام
(~. زَ. سَ) (عا.) مرسوم است که صبح روز بعد از عروسی داماد با هدیهای ...
م
معین
مازاد
(اِ.) زیاده بر احتیاج.
«
‹
7
8
9
10
11
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها