جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ن
نهی
(نَ) (مص م.) بازداشتن، ممانعت.
معین
ن
نهشل
(نَ شَ) (اِ.)۱- شقاقل.۲- گرگ.۳- پیر، پیری که به رعشه و لرزه افتاده باش...
معین
ن
نهالی
(نِ) (اِ.) تُشک، بستر.
معین
ن
ننگین
(~.) (ص نسب.) شرم آور.
معین
ن
نهوض
(نُ) (مص ل.)۱- برخاستن.۲- حرکت کردن، کوچ کردن.
معین
ن
نهزت
(نُ زَ) (اِ.)۱- فرصت.۲- صید. ج. نهز.
معین
ن
نهاله گاه
(~.)(اِمر.) شکارگاه، کمینگاه صیاد.
معین
ن
ننگ داشتن
(~. تَ) (مص ل.) شرم داشتن.
معین
ن
نهور
(نُ) (اِ.)۱- چشم، نگاه.۲- منظر.
معین
ن
نهره
(نَ رِ) (اِ.) ابزاری که با آن دوغ را بزنند تا کره را از دوغ جدا کنند.
«
‹
98
99
100
101
102
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها