بایگانی‌های ن - صفحه ۱۰۹ از ۱۴۰

معین ن

(نَ قِ) (ص.) جِ ناقله.

معین ن

(نَ) (مص م.) نک. نواختن.

معین ن

(نَ قِ) (اِ.) جِ ناقص.

معین ن

(نَ نِ) (اِمر.) زندان، محبس.

معین ن

(نَ فِ) (اِفا. ص.) جِ نافله ؛ نمازهای سنت که واجب نباشد، نمازهای مست...

معین ن

(نَ) (اِ.) جِ ناحیه.۱- کناره‌ها، کرانه‌ها.۲- اطراف شهر و ده.۳- حدود ی...

معین ن

(نُ. سَ) (اِمر.) دوران پیش از تاریخ که انسان ابزارهای سنگی می‌ساخته.

معین ن

(نُ) (ص.) علوم دستوری، مانند منطق و اخلاق که مبانی آنها بر دستور و قو...

معین ن

(نُ خَ) (ص مر.) نوجوان، کسی که تازه صورتش مو درآورده.

معین ن

(نَ یِ) (اِ.) جِ نائبه ؛ پیش - آمدها، حوادث.

سایدبار